گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شرح خطبه حضرت زهرا ( سلام الله علیها )
جلد دوم
صدیقهي طاهره و آنان که حق را یاري نکردند (انصار)




اشاره
ثم رمت بطرفها نحو الانصار فقالت: یا معشر النقیبۀ و اعضاد الملۀ و حضنۀ الاسلام ما هذه الغمیزة فی حقی و السنۀ عن ظلامتی اما
سرعان ما احدثتم و عجلان ذا اهالۀ و لکم طاقۀ بما احاول و قوة « المرء یحفظ فی ولده » : کان رسول الله صلی الله علیه و آله ابی یقول
علی ما اطلب و ازاول اتقولون: مات محمد صلی الله علیه و آله فخطب جلیل استوسع وهنه و استنهر فتقه و انفتق رتقه [ صفحه 228 ] و
اظلمت الارض لغیبته و کسفت النجوم لمصیبته و اکدت الآمال و خشعت الجبال و اضیع الحریم و ازیلت الحرمۀ عند مماته فتلک-
والله- النازلۀ الکبري و المصیبۀ العظمی لا مثلها نازلۀ و لا بائقۀ عاجلۀ اعلن بها کتاب الله- جل ثناؤه- فی افنیتکم فی ممساکم و
و ما محمد الا رسول قد خلت من » مصبحکم هتافا و صراخا و تلاوة و الحانا و لقبله ما حل بانبیاءه و رسله حکم فصل و قضاء حتم
صفحه 66 از 107
صفحه ] «. [ قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضر الله شیئا و سیجزي الله الشاکرین [ 191
229 ] ایها بنیقیلۀ! ءاهضم تراث ابی؟ و انتم بمري منی و مسمع و منتدي و مجمع تلبسکم الدعوة و تشملکم الخبرة و انتم ذوو العدد
و العدة و الاداة و القوة و عندکم السلاح و الجند توافیکم الدعوة فلا تجیبون و تأتیکم الصرخۀ فلا تغیثون و انتم موصوفون بالکفاح،
معروفون بالخیر و الصلاح و النخبۀ التی انتخبت و الخیرة التی اختیرت قاتلتم العرب و تحملتم الکد و التعب و ناطحتم الامم و کافحتم
البهم لا نبرح و تبرحون: نأمرکم فتأتمرون حتی اذا دارت بنا رحی الاسلام و در حلب الایام و خضعت ثغرة الشرك و سکنت فورة
الافک و خمدت نیران الکفر و هدءت دعوة الهرج و استوسق نظام الدین فانی حرتم بعد البیان، و اسررتم بعد الاعلان! و نکصتم بعد
الاقدام، و اشرکتم بعد الایمان الا! تقاتلون قوما نکثوا ایمانهم وهموا باخراج الرسول وهم بدؤوکم اول مرة اتخشونهم فالله احق ان
تخشوه ان کنتم مؤمنین. الا! قداري ان قد اخلدتم الی الخفض و ابعدتم من هو احق بالبسط و القبض و خلوتم بالدعۀ و نجوتم من
«. فان تکفروا انتم و من فی الارض جمیعا فان الله لغنی حمید » [ الضیق بالسعۀ فمججتم ما وعیتم و دسعتم الذي تسوغتم [ صفحه 230
192 ] . الا! و قد قلت ما قلت علی معرفۀ منی بالخذلۀ التی خامرتکم و الغدرة التی استشعرتها قلوبکم ولکنها فیضۀ النفس و نفثۀ ]
الغیظ و خور القنا و بثۀ الصدر و تقدمۀ الحجۀ فدونکموها فاحتقبوها دبرة الظهر نقبۀ الخف باقیۀ العار موسومۀ بعصب الله و شنار الابد
193 ] . و انا ابنۀ نذیر ] « و سیعلم الذین ظلموا اي منقلب ینقلبون » موصولۀ بنار الله الموقدة التی تطلع علی الافئدة فبعین الله ما تفعلون
لکم بین یدي عذاب شدید فاعملوا انا عاملون و انتظروا انا منتظرون سپس به طرف انصار توجه فرمود و چنین گفت: اي بزرگ
مردان! و اي بازوان ملت و نگهبانان اسلام! این کوتاهبینی و سستنگري در حق من چرا؟ و این خوابآلودگی در برابر ستمی که به
چه زود حادثه بار «؟ احترام مرد را در فرزندانش نگهدارید » : من میرود چرا؟ آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله پدرم نمیگفت
آوردید [ صفحه 231 ] و چه با شتاب بیراهه رفتید! با اینکه شما توانایی انجام مقصد مرا دارید و نیروي کافی در جهت دستیابی به
هدف مرا دارید. آیا میگویید: محمد صلی الله علیه و آله را مرگ درگرفت (و همه چیز تمام شد و خاندان نبوت گم شد؟) آري،
مرگ او حادثهي بزرگی بود که اثر آن همه جا را گرفت و شکافش آشکار گردید و پیچیدگی آن همهگیر شد و روي زمین با
غیبتش تیره گشت و ستارگان در مصیبتش گرفته شدند و آرزوها به آخر رسید و کوهها فروتنی کرد و حریمها درشکست و حرمتها
به هنگام مرگش درهم ریخت. فقدان پیامبر- به خدا- فاجعه بزرگ و مصیبتی بس عظیم، که همچون مصیبت سختی مثل او و
بدبختی مانند او نیامده. این کتاب خداي- عزوجل- در خانههاي شماست، که در صبح و شام، بلند و آهسته، و به صورت عادي و
یا با لحن مطبوع میخوانید که میگوید: [ صفحه 232 ] قبل از پیامبر هم به پیامبران گذشته حادثهي حتمی و قطعی (مرگ) جاري
نیست محمد جز اینکه پیامبر است و پیش از او پیامبرانی آمدهاند (و رفتهاند) پس اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به » : شده
پیشینهي خود (جاهلیت) خواهید برگشت؛ شما مطمئن باشید، اگر کسی برگردد زیانی به خدا نمیرسد، و خداوند سپاسگزاران را
هان اي فرزندان قیله! (کنیهي انصار به شرحی که خواهد آمد). آیا مرا از ارث پدر محروم سازند در حضور «. پاداش خواهد داد
شما، میبینید و میشنوید و در مجلسی و مجمعی که من شما را میخوانم و از ظلمی که به من میرود آگاه هستید!؟ و شما افراد
زیادي دارید و ساز و برگ و نیروي (دفاع از مرا) دارید. به نداي من پاسخ نمیدهید، و به فریاد من فریادرسی نمیکنید. شما مردان
جنگی و به خیر و صلاح معروف و شناخته شدهاید. شما برگزیدگان و صالحانی بودید که به جنگ با عرب انتخاب شدید، و در
این راه متحمل رنج و زحمت شدید، و با امتها شاخ به شاخ و رو در روي شجاعان ایستادید، و پیوسته به شما فرمان میدادیم و شما
فرمانبر بودید، تا اینکه (در اثر فداکاریهاي شما) آسیاب اسلام به کار افتاد و خیر و برکت روزگار جاري شد و نعرهي شرك فرو
شد و دروغ از جوشش افتاد و آتش کفر خاموش شد و صداي از هم پاشیدگی فرونشست و نظام دین به ترتیب افتاد. پس چرا این
گونه بعد از بیان و اعلان، سرگشتگی و پنهانکاري میکنید، و پس از آغاز، عقبنشینی، و پس از ایمان، به شرك برگشتید!؟ چرا
با قومی که پیمان خود را شکستند و در صدد بیرون راندن رسول خدا صلی الله علیه و آله [ صفحه 233 ] و آنان آغازگر جنگ در
صفحه 67 از 107
نخستین بودند جنگ نمیکنید؟ آیا از آنان میترسید؟ پس خدا شایستهي ترس است اگر ایمان داشته باشید. هشیار باشید! میبینم به
خوشگذرانی و راحتطلبی رو آوردهاید، و کسی را که شایستهي دخل و تصرف در کارهاست کنار زدید، و به تنپروري در
گوشهاي آرام تن دادید. و از فشارها و سختیها (ي مسؤولیت) به فضاي باز بی احساسی روي آوردید. آنچه را از ایمان برگرفته
بودید به بیرون افکندید، و آنچه را که به گوارایی فرو برده بودید بالا آوردید، و بدانید اگر شما و تمام افراد روي زمین کافر شوند
(از ملک و قدرت خدا چیزي نمیکاهد زیرا) خدا سخت بی نیاز و سپاسگزار است. و من آنچه را که گفتم (نه از راه جهالت به
حال شما بود، بلکه) از روي معرفت گفتم. به سبب عدم یاوري که در خمیرهي شماست، و نیرنگ و فریبی که در صمیم دلهاي
شماست، موجب شد که غصههاي دل لبریز شده و خشمها بیرون بریزد. و در نتیجه، استقامت شما در مقابل شداید کم شد و آنچه
در دل داشتید ظاهر کردید. آنچه گفته شد اتمام حجت بود. حال بگیرید این مرکب خلافت را و آنچه از وزر و وبال است به او
حمل کنید! اما این مرکب پشتش زخم و پایش مجروح و ننگ آن ابدي، و نشان غضب الهی که شعلهي آن سر از سینهها
درمیآورد خواهد بود. [ صفحه 234 ] آنچه که انجام میدهید همه را خدا میبینید، و چه زود ستمگران خواهند دریافت در چه
بازگشت سختی قرار خواهند گرفت؛ و من دختر ترساننده از عذاب شدیدي که در پیش دارید میباشم. پس شایسته است که ما و
شما در انجام وظیفهي خود فروگذار نباشیم، و در انتظار نتیجهي اعمال خود باشیم.
توضیح مفردات
رمت: از رمی؛ یعنی، انداختن و پرت کردن، ولی در اینجا مراد انداختن نگاه است؛ و به عبارت دیگر، توجه نظر. در بعضی نسخهها
به جاي رمت، رنت با نون دوم به جاي میم آمدهي از ماده رنی یرنو رنوا؛ یعنی، نگاه خود را ادامه دادن که در معنا نزدیک به معناي
رمی است. طرف: با فتحهي طاء و سکون راء به معناي چشم و یا نگاه است. معشر: جماعت. نقیبه: از نقب: شاهد قوم که گفتهي او
مورد قبول طایفهي خود باشد؛ و به عبارت دیگر، چهرههاي با نفوذ و شناخته شده. اعضاد: جمع عضد به معناي نصرت و بازو که
میان شانه و آرنج دست میباشد، و از آن جهت به آن عضد گفته میشود که بازو سبب قوت انسان بر اعمال است که در آیهي
اي عونا و ناصرا. حضنته: جمع حاضن به معناي حافظ و نگهدارنده. « ما کنت متخذ [ صفحه 235 ] المضلین عضدا » : شریفه هست
سنۀ: غنودن؛ یعنی، خواب «. ضعفۀ فی العمل و جهلۀ فی العقل [ 194 ] ؛ سستی در عمل، و نادانی در عقل است » : غمیزة: خلیل گوید
195 ] . ظلامۀ: به معناي مظلمه، ] «. گفته شده: سنۀ، سنگینی در سر و نعاس، سنگینی در چشم و نوم، سنگینی در قلب است » سبک
آن چیزي که ستمگر از شما گرفته باشد و شما در پی گرفتن آن باشید. سرعان، عجلان: هر دو اسم فعل به معناي سرع و عجل؛
یعنی، چه با سرعت و با شتاب. عجلان ذا اهالۀ: اهالۀ پی و مانند آن است که ذوب شود و عجلان به معناي سرعت است، و این مثلی
و خبري که در معناي تعجب هست میباشد و از این » : است براي خبري که او در تعجب باشد. در شرح قاموس فارسی چنین گوید
است که در او معناي تعجبی هست. آنچه گفته میشود که: سرعان ما صنعت کذا؛ یعنی، چه زود کرد آنچه کرد چنین؛ و اما
پس اصل او این است که مردي بود از براي او میش لاغري بود که روان میشد آب بینی او « سرعان ذا اهالۀ » گفتهي ایشان در مثل
از سوراخهاي بینی او؛ پس گفته شد از براي او که: چیست این؟ پس گفت که: [ صفحه 236 ] چربش اوست. پس گفت سؤال
196 ] . خطب: به ] «. و زده میشود این مثل از براي کسی که خبر میدهد به بودن چیزي پیش از وقت او « سرعان ذا اهالۀ » : کننده که
فتح: امر عظیم. استوسع: از وسعت: گشاد شد. وهنه: در بعضی نسخهها وهیه آمده؛ یعنی، لباسی که پوشیده و پاره شده باشد. استنهر
کنایه از، از بین رفتن « اکداء آمال » ، فتقه: فتق: شکاف استنهر به معناي استوسع است. اکدت الامال: خیرش تمام شده و منقطع شده
امیر است. بائقۀ: شر و بلا. افنیتکم: جمع فنا، به کسر فا: جوانب منزل از بیرون و یا عرصهي گشاد رو به روي منزل. هتافا: به ضم ها:
با » آواز بلند. صراخا: صداي بلند، هر دو به یک معنا میشود. تلاوة: تلاوة به کسر؛ یعنی، قرائت. الحانا: الحان: جمع لحن به معناي
صفحه 68 از 107
197 ] به قرینه مقابله، با صداي خوب خواندن. [ صفحه 237 ] ایها: اسم ] « طرب و ترجیع خواندن و نیکو کردن قرائت و یا شعر و غنا
اگر » : گفته میشود. ابنسکیت گوید « ایه » فعل است، به معناي امر، و به کسی که از کسی دیگر ادامهي گفتار و یا عملی را بخواهد
و وقتی خواستی معناي دور کردن به لفظ « ایه حدثنا » : لفظ ایه را (به کلمه بعد) وصل کردي با تنوین میخوانی، مثل اینکه میگویی
198 ] . ااهضم: از هضم به معناي شکستن، ظلم ] «. ایه را برسانی با فتح همزهي ایها میگویی، که به معناي هیهات؛ یعنی، دور است
کردن، بازداشتن و نقص. منتدي: مجلس و محل مشورت. کفاح: بدون زره و سپر به استقبال دشمن رفتن. ناطحتم: نطح الکبش از
باب ضرب: شاخ به شاخ شدن. بهم: با ضم، جمع بهمۀ: مجهولی که شناخته نشود، قهرمان. در حلب: در؛ یعنی، جریان و کثرت.
حلب: شیر دوشیده شده. ثغرة: به ضم ثاء و غین: مقصود در اینجا خضوع گردنکشان. افک: دروغ. فورة: هیجان. خمدت: فرونشستن
شعلههاي آتش. هدأت: آرامش پیدا کرد. الهرج: با فتحه فتنه. [ صفحه 238 ] استوسق: نظم یافت. نکث: نقض کرد. قد اري: رؤیت
در اینجا به معناي علم است. اخلدتم: از خلود، یعنی، رکون کردن و مایل شدن. خفض: آسایش زندگی. الدعۀ: راحت و آرامش.
الدسع: مانند منع بیرون انداختن شتر، نشخوار خود را. مج: ریختن. وعیتم: از وعاء؛ یعنی، ظرف وعیتم؛ یعنی، آن چیزي را که حفظ
کرده بودید به بیرون ریختید. تسوغتم: از ساغ الشراب؛ یعنی، به سهل و آسانی نوشیده شود. الفیض: در لغت به معناي کثرت آب و
جریان اوست و گفته میشود: فاض الخبر؛ یعنی، شایع شد، و فاض صدره بالسر؛ یعنی، سر را ظاهر کرد، و مراد از فیضه در اینجا
عدم تاب و توانایی نفس به ضبط و نگهداري آنچه داشت. النفث: مانند نفخ فوت کردن است و آن کمتر از آب دهان است، یعنی،
فوت کردن بدون آب دهن. نفثۀ المصدور: آه کشیدن از درد سینه، براي کسی که در سینهاش درد باشد (چه درد ظاهري و یا
باطنی). چه اینکه گاهی انسان خشمگین نفس بلندي میکشد و از حرارت قلب آرامش پیدا میکند. خور القنا: خور: ضعف و
سستی. [ صفحه 239 ] القنا: نیزه شاید مراد ضعف نفس در مقابل شداید و یا دریغ کردن از نصرت و یا سستی نشان دادن در برابر
دشمن. بثۀ: نشر و اظهار هست، و نیز به معناي غمی که انسان توانایی کتمان او را ندارد و اظهار میکند. (انما اشکو بثی و حزنی الی
الله). تقدمۀ الحجۀ: قبل از وقت، اعلام کردن تا طرف به غفلت و بی خبري عذر نیاورد. فاحتقبوها: از حقب: آن ریسمانی است که
رحل را به شکم شتر میبندند و آمادهي سوار شدن میشود. الدبر: زخمی که در پشت شتر و یا هر مرکوبی باشد. النقب: نازك
شدن پاي شتر. العار: عیبی که در معرض زوال نباشد. الشنار: عیب و عار. المنقلب: برگشتگاه، سرنوشت.
نیاکان انصار
شرح: انصار لقب دو قبیلهي اوس و خزرج است که از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله به این لقب مشرف شدند؛ زیرا آنان به
هنگام مهاجرت حضرتش به مدینه به یاوري و طرفداري و حمایت از آن حضرت قیام نمودند. نسب انصار را در تاریخ کامل چنین
اوس و خزرج فرزند حارثه، حارثه فرزند ثعلبۀ العنقاء، فرزند عمرو مزیقیاء، [ صفحه 240 ] فرزند عامر ماء السحاب، » : ذکر میکند
فرزند حارثۀ العطریف، فرزند امرء القیس البطریق، فرزند ثعلبۀ، فرزند مازن، فرزند ازد، فرزند غوث، فرزند مالک، فرزند زید، فرزند
کهلان، فرزند سباوي، فرزند یشجب، فرزند یعرب، فرزند قحطان (پدر بزرگ عرب). مادر و جدهي اعلاي آنان قیله بود، فرزند
199 ] . آنگاه در تاریخ کامل به بعضی از ویژگیهاي ] «. کاهل بن عذرة بن سعد، و به همین مناسبت به انصار بنیقیله میگویند
نامبردگان از اجداد و نیاکان انصار میپردازد، تا به ازد میرسد و میگوید: جایگاه ازد در شهر مأدب یمن بود، تا کاهنی عمرو را
از سیل بنیانکن خانمان برانداز عرم و اینکه اکثر اهالی به سرنوشت عمل خود، یعنی تکذیب انبیاي الهی- که به آنان مبعوث شده
بودند- گرفتار خواهند شد. خبر داد عمرو بن عامر پس از این آگاهی هرچه از اموال و زمین داشت به فروش رسانده، خود و
پیروانش از مأدب کوچ نمودند و در شهرهاي مختلف اقامت گزیدند. خزاعه ساکن حجاز شد، غسان در شام مسکن گزید، و
هنگامی که ثعلبۀ بن عمرو بن عامر از مدینه گذر میکرد، اوس و خزرج (فرزندان حارثه) در یثرب (مدینه) ساکن شدند. یثرب هم
صفحه 69 از 107
در آن اوان داراي روستاها و بازارها بود و هم در آن سرزمین چندین قبیله از یهود بنیاسرائیل و غیر از آنان زندگی میکردند، و از
جملهي آنان یهود قریظه و نضیر و بنیقینقاع و بنیماسله [ صفحه 241 ] و بنیزعورا میباشد. یهود در مدینه قلعههایی ساخته بودند
که به هنگام خطر در آنان متحصن شوند، اوس و خزرج نیز در مدینه وارد به قبیلههاي یهود مزبور شدند، تازه واردها نیز به روش
عملی ننگین « اخطیون » یهود منازل و قلعههایی بنا نمودند، و پیوسته بزرگی و زعامت با یهود بود، تا اینکه از بزرگ یهودیان به اسم
سرزد و موجب سقوط آنان گردید، و بدین سان ریاست به دست اوس و خزرج افتاد. این دو قبیله با کمال اتحاد و صفا به همزیستی
ادامه دادند، تا اینکه جنگ سمیر روي داد و این نخستین جنگی بود که میان دو قبیلهي اوس و خزرج درگرفت؛ و پس از این
و افترقوا و قد » : جنگ- به تفصیلی که نیز در تاریخ کامل و دیگران گفتهاند- عداوت و دشمنی شدت یافت. در کامل میگوید
«. شبت البغضاء فی نفوسهم و تمکنت العداوة بینهم [ 200 ] ؛ متفرق گشته و دشمنی در دلهاي آنان جوانه زد و عداوت ریشه دوانید
انصار در ایام جاهلیت برحسب رسم مشرکین به مکه میآمدند. رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مکه آنان را ملاقات میفرمود و
رسالت الهی خود را به آنان بازگو میفرمود و استمداد میجست، آنان نیز به حضرتش گرویدند و تعهد هرگونه یاري و جانفشانی
را در راه ترویج اسلام به حضرتش دادند، و براساس تعهد صادقانهي آنان بود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله [ صفحه 242 ] با
. [ گروهی به مدینه هجرت فرمود [ 201
جانفشانیهاي انصار
عن زرارة عن ابیجعفر- صلوات الله علیه-: ما سلت » : علامهي مجلسی- رضوان الله علیه- از مرحوم طبرسی چنین نقل میکند
السیوف و لا اقیمت الصفوف فی صلاة و لا ذحوف و لا جهر باذان و لا انزل الله تعالی یا ایها الذین آمنوا حتی اسلم ابناء القیلۀ الاوس
و الخزرج [ 202 ] ؛ امام باقر علیهالسلام فرمود: شمشیرها کشیده نثد، و صفها در نماز و جنگ بسته نشد، و به صداي بلند اذانی گفته
مولاي متقیان «. را فرونفرستاد، مگر اینکه فرزندان قیله (اوس و خزرج) اسلام را پذیرفتند « یا ایها الذین آمنوا » نشد، و خدا آیهي
هم والله ربوا الاسلام کما یربی الفلو مع غنائمهم بایدیهم السباط و ألسنتهم السلاط [ 203 ] ؛ به خدا سوگند! ایشان » : میفرماید
(انصار) اسلام را پرورش دادند، همچون پرورش کره اسب با رنج و کوشش (و یا با ثروتمندي در صورتی که [ صفحه 243 ] عناء
انصار » : در شرح جملهي فوق بعد از عبارتهایی میگوید «. غنا خوانده شود) و با دستهاي باز و سخاوتمندشان و زبانهاي سخنورشان
بودند که خداي متعال دین خود را با آنان یاري فرمود و به وسیلهي آنان اسلام را که در نهان بود آشکار ساخت، و اگر آنان
نمیبودند، مهاجران هرگز توان جنگیدن با قریش و عرب را در حمایت از رسول اکرم صلی الله علیه و آله را نداشتند، و اگر مدینه
جایگاه انصار نبود هرگز پناهگاهی براي مهاجران نبود، و در افتخار آنان روز حمراء الاسد کافی است، روزي که رسول اکرم صلی
الله علیه و آله آنان را پس از شکست در جنگ احد و به شهادت رسیدن گروهی از انصار به مقاومت و پایداري در برابر قریش به
خارج مدینه دعوت کرد، با اینکه همگی در جنگ جراحت برداشته بودند و تا در مقابله با قریش حماسهها آفریدند، و با اینکه
همچنان خون از جراحتهایی که برداشته بودند میریخت، آن دلاوران همچون شیر گرسنه که به شکار خود حملهور میشود به
انصار بودند » : آنگاه چنین ادامه میدهد «.... دشمن حمله کردند، و چه بسیار از این روزهاي پر افتخار در تاریخ آنان ثبت شده است
لولا علی بن ابیطالب- صلوات الله علیه- فی المهاجرین لابینا لانفسنا ان یذکر المهاجرون معنا او ان یقرنوا بنا و لکن » : که میگفتند
صفحه 244 ] اگر نبود علی بن ابیطالب- صلوات الله علیه- در میان مهاجران، ما هرگز زیر بار اینکه ] ؛« رب واحد کالف بل الوف
بعد «. مهاجران را همدوش نام ما ببرند نمیرفتیم و یا در ردیف ما به شمار آیند؛ اما چه بسا یک تن با هزار یا هزاران برابري میکند
ابیاتی را در مدح انصار از وزیر مغربی نقل میکند: ان الذي ارسی دعائم احمد وعلا بدعوته علی کیوان ابناء قیلۀ وارثوا شرف العلی
و عراعر الاقیال من قحطان بسیوفهم یوم الوغی و اکفهم صربت مصاعب ملکه بجران لولا مصارعهم و صدق قراعهم خرت عروش
صفحه 70 از 107
برپاکننده پایههاي نهضت محمدي صلی الله علیه و آله و دعوتش را به ستارهي کیوان و زحل و رساننده فرزندان قیله » الدین للاذقان
(انصار) بودند، آن وارثان شرافت و بزرگی، و شرافتمندان از بزرگان قحطان (جد اعلاي عرب، اول ناطق به لغت عرب) و به
شمشیرهاي آنان در روز جنگ و به دست آنان دشواریهاي نهضتش بسهولت گرایید، و اگر نبود شهادتطلبی و شمشیر زدنهاي
. [204] «. آنان از روي صدق و صفا، حتما پایههاي دین فرومیریخت
سرانجام کار انصار
با کمال تأسف هواي ملک و .« ملاك الامر خواتیمه؛ معیار حساب [ صفحه 245 ] کار، فرجامش میباشد » : با این همه باید گفت که
ریاست مجال نداد که به یاري دختر پیامبر، صدیقهي طاهره علیهاالسلام برخیزند، بجاست که خاتمهي این گفتار غمبار را با سخنان
اما انصار در سبک شمردن و کم ارج » : فقید سعید، شهید آیۀ الله علامه سید محمدباقر صدر- رضوان الله تعالی علیه- پایان دهیم
ساختن نصوص نبوي در خلافت بلافصل مولاي متقیان بر همه مسلمانان سبقت گرفتند، وقاحت و بی شرمی، کار آنان را به جایی
رساند که دست به تشکیل شورایی در سقیفهي بنیساعده زدند، تا در آنجا به یکی از انصار دست بیعت بدهند! و براي مولاي
متقیان علیهالسلام در بدست آوردن حق مشروع و وظیفهي الهی و آوردن شهود هیچ راهی و سپاهی باقی نگذاردند، زیرا اگر با
بیعت سابق، شاهدان علی علیهالسلام را تصدیق مینمودند، بر خود اتهام تناقضگویی را در یک روز، حتمی و مسجل میکردند، و
هرگز آنان زیر بار چنین کاري نمیرفتند، هرچند در آن مجلس شورا (سقیفه بنیساعده) اوس ابوبکر را بیعت کردند، و گروه دیگر
میگفتند: ما تن بجز خلافت علی علیهالسلام نمیدهیم، و خود این برخورد ایجاد تفرقه و اختلافافکنی بود، اما با این همه به
تناقضگویی اولی نمیرسد، زیرا معناي مجلس مشورت بالطبع، یعنی کار خلافت باید با انتخاب انجام شود و نص در این موضوع
205 ] . [ صفحه 246 ] مضحکتر آنکه بعضی از آن اشقیا اعتذار میکردند که یا اباالحسن! اگر این گفتارها و احتجاجها را ] «. نیست
قبل از بیعت با ما میکردي، ما هرگز از بیعت تو شانه خالی نمیکردیم و به جان و دل میپذیرفتیم! سبحان الله! شکستن عهد الهی و
ولیحملن اثقالهم و اثقالا مع » ! غدیر را به آسانی نادیده گرفته، و به خود اجازهي شکستن بیعت با انسانی ظلوم و جهول را نمیدادند
اثقالهم و لیسئلن یوم القیمۀ عما کانوا یفترون [ 206 ] ؛ در روز قیامت علاوه بر به دوش کشیدن گناهان سنگین خود، گرانی گناهان
هدف از جملههاي: معشر النقیبۀ: اي «. دیگران را بر دوش خود خواهند کشید، و از آنچه عمل کردهاند بازخواست خواهند شد
گروه سرشناس و با نفوذ، اعضاد الملۀ: بازوان دین و آیین، حضنۀ الاسلام: نگهبانان اسلام، موصوفون بالکفاح: شما به نبرد و دلیري
متصف هستید، النخبۀ التی انتخبت: برگزیدگان و انتخاب شدهها، الخیرة التی اختیرت: نیکان برگزیده شده، تهیج آنان با ذکر
سابقههاي درخشانی است که انصار (بنیقیله) دارند، که چه شد با آن همه سوابق، این چنین به خاموشی و بازنشستن از گرفتن حق
گرایش کردید؟ آیا رسول خدا پدرم نمیفرمود: و رعایت و نگهداري و احترام شخص پس از درگذشت، در رفتار با بازماندگانش
معلوم میگردد!؟ مبادا چنین باشد که آنچه در دل داشتید تحت نفوذ و قدرت و [ صفحه 247 ] عظمت شخصیت وي قرار گرفته
بودید و عقده و خشمهاي درونی خود را نمیتوانستید آشکار نمایید، هم اکنون با فقدان آن بزرگوار، آن خشمها و کینهها را در
اهل بیت- که وجود تداومی آن بزرگوار میباشند- خالی میکنید، و چه زود این عقدهها منفجر شد! و برخلاف تأکیدهاي پدرم
رسول الله صلی الله علیه و آله در حق اهل بیت، در کوبیدن و برگرداندن خلافت از محور اصلی و آسمانی خود و قرار دادن آن به
همان طوري که در بخش « عجلان ذا اهالۀ » مشورت و انتخاب پرداختید، و به اسم جلوگیري از فتنه، شما را در فتنهها انداختند
مفردات توضیح داده شد، این مثل دربارهي بازگو کردن حادثهاي است که در شرف وقوع است و آن در میل به چربی و تصور
اینکه حیوان چربی که مایه نیروي بدن است، با شتاب به سقیفه روي آوردید، ولی با آب دماغ کثیف (فتنهها) عوضی گرفتید! سپس
و لکم طاقۀ بما احاول و قوة علی ما اطلب و ازاول... و انتم ذوو » : میفرماید در شما استعداد قیام علیه حکومت جائر موجود است
صفحه 71 از 107
اینک در شما نیروي قیام براي برانداختن حکومت جائر و غاصب موجود است، به دلیل « العدد و العدة و عندکم السلاح و الجنۀ
اینکه شما بودید که پیرامون بنیانگذار اسلام را گرفتید، هم اکنون لازم است که اطراف وجود امتدادي او (مولاي متقیان) را
بگیرید، و اسلحه را تا کار را تمام نکرده و صحنهي اسلام را از لوث وجود منافقان پاك نکردهاید، زمین نگذاشته و آرام نگیرید؛ و
از طرفی شما انصار، جنگ آزموده و خود پخته، و صحنههاي حساس نبرد دیده میباشید. [ صفحه 248 ] آن همه تحمل رنج و
کار ما فرماندهی و کار شما فرمانبري بود، حال چه شد!؟ کجا رفت آن « لانبرح و تبرحون نامرکم فتاتمرون » مشقت در زیر فرمان ما
مجاهدتها، آن جانفشانیها که در نتیجهاش گردش آسیاي اسلام به خاموشی کفر گرایید!؟ اکنون هم همان زمینهي شرك و کفر به
صورت اسلام جلوهگري میکند، پس موجبات قیام و انقلاب کاملا موجود است. با آن همه سوابق درخشان، ممکن است عذر
بیاورند که بنا به دلایلی میتوانستند دست به قیام بزنند، ولی صدیقهي طاهره علیهاالسلام این عذرها را موجه نمیدانند. یکی از آن
عذرها ممکن است نبودن و مطرح نکردن صاحب حق، حقوق خود را باشد، چون در آن جلسه حاضر نبود، در پاسخ میفرمایند: و
انتم بمرأي و مسمع. چگونه میتواند عدم حضور عذر باشد، در حالی که شما میبینید و میشنوید، و در مجلسی که ظلم به من
میرود آگاه هستید و فریاد میکنم پاسخ نمیدهید!؟ و نیز ممکن است فقدان زعیم اسلام و از بین رفتن پیامبر گرامی صلی الله علیه
و آله را عذر بیاورند که موجب دهشت و درهم ریختن و پراکندگی افکار شده بود، ایقولون مات محمد صلی الله علیه و آله اما این
عذر نیز موجه نبوده و موجب نمیشود که در بازپسگیري حق کوتاهی ورزند. آري، رحلت محمد صلی الله علیه و آله ضایعهي
بزرگی بود، ولی دو بعد دارد: یک بعد، بزرگی و جبرانناپذیري ضایعه، و بعد دیگر تشخیص و انجام وظیفه در چنین رویداد
بزرگ. به بعد اولی با جملههایی چون فخطب جلیل... آري، رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله [ صفحه 249 ] رویداد بس
بزرگ و سستی آن وسعت یافته، و موجی است که شکافی بس فراخ در پهنهي وجود انداخت. درست است که این حادثه نظیري
نمیتوان براي آن یافت، زیرا حرمت خاندان پیامبر که آیهي تطهیر دربارهي آنان نازل شده بود از میان رفت، ولی با تصدیق بزرگی
مصیبت، این نیز نمیتواند عذر موجه باشد؛ چه اینکه این حادثه، بعد دیگر قرآنی دارد که عذر کوتاه آمدن آنان را ناموجه میکند،
207 ] . در قرآن آیهاي است که به هنگام شکست مسلمانان در ] « اعلن بها کتاب الله فی افنیتکم » : و آن معیار قرآنی عبارت است از
جنگ احد، در اثر تخلف از فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله به تفصیلی که در تفاسیر و کتابهاي تاریخ آمده، نازل شده؛ یکی از
توجه! محمد کشته شد. این شایعهي دروغین تأثیر « الا ان محمدا صلی الله علیه و آله قد قتل » : مشرکین با صداي بلند فریاد زد
نامطلوبی در روحیهي رزمندگان اسلام به جاي گذاشت، [ صفحه 250 ] حالت خودباختن و در نتیجه فرار از صحنهي جنگ پیش
و ما محمد الا رسول قد خلت » : آمد و موجب هزیمت بیشتر آنان گردید. براي این حادثه به جهت خودسازي مسلمانها آیه نازل شد
محمد صلی الله علیه و آله جز پیامآوري بیش نیست که پیش از او رسولان دیگر درگذشتهاند (وي نیز به همان « من قبله الرسل
سنت، دیر یا زود درخواهد گذشت) حالی اگر این سنت حتمی الهی در حق وي جاري شد و از دنیا رفت و یا کشته شد، آیا شما با
مرگ او به دوران پیش بازگشته و به جاهلیت خود بازگشت خواهید نمود!؟ پیام و روح آیه این است، شما باید تربیتیافتگان قرآن
باشید، قرآن در مقابله با هر حادثهاي که پیش میآید، هرچند سهمگین باشد دستورالعملی دارد، و آن اینکه هرچند در نظام دین
الهی، حتما محور و قطب الهی لازم و بایسته است، با این همه مسلمانان باید آن چنان باشند که اگر آن محور از دست رفت، آنان
همچنان پابرجا باشند، و نمیبایست با انتشار شایعهي درگذشت و کشته شدن رسول، این چنین از هم پاشیده گردند، و بر فرض
چنین اتفاقی افتاده بود، میبایست شما تا به دست آوردن پیروزي نهایی، به گرمی هرچه بیشتر به جنگ ادامه میدادید، که اگر
بیگانهاي به صحنهي جنگ بی خبرانه وارد میشد، اصلا احساس نمیکرد که زعمیم خودشان را از دست دادهاند. مسلما اگر ایمان
شما راسخ و پابرجا بود، هرگز مرتکب این گناه بزرگ (پشت به جنگ کردن) نمیشدید، کجا مانده که به آن زودي پا به فرار
بگذارید! پس شما شخصپرست بودهاید، [ صفحه 251 ] نه خداپرست! صدیقهي طاهره، شریکۀ القرآن علیهاالسلام میفرماید:
صفحه 72 از 107
اکنون همان صحنه تکرار شده، فرقی که هست، در گذشته مرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله شایعهاي بیش نبود، اما این بار
واقعیت دارد، در آن صحنه دشمن بی نقاب در معرکهي جنگ بود، اما این دفعه دشمن با نقاب اسلام در صحنه است و با نقاب
اسلام معرکه گردانی میکند. پس به حکم آیهي شریفه، هرچند قائد و زعیم را مرگ فراگرفته و از این بعد مصیبتی بس سنگین
و در « و انتم موصوفون بالکفاح » عاید مسلمانها گشته، ولی از نظر بعد دیگر شما باید به پیکار خود ادامه دهید، چه اینکه به مفاد
حتی دارت بنا رحی الاسلام؛ تا اینکه به وسیلهي ما آسیاب اسلام به راه » : برانداختن حکومت جور کوتاهی نکنید. سپس میفرماید
دارت بکم رحی الاسلام؛ به وسیلهي شما » : با آن همه شجاعت و دلاوري و جانفشانی انصار، بر طبق قاعده باید میفرمود .« افتاد
ولی چنین نفرمود، بلکه فرمود: به وسیلهي ما آسیاب اسلام به راه افتاد. شاید نکتهي آن این است که « آسیاب اسلام به راه افتاد
هرچند انصار جانفشانیهاي بسیار نمودند، ولی جزء اخیر علت تامه با استقامت و پایمردي مولاي متقیان علیهالسلام و به تعبیر
نبود، کار جنگ خاتمه پیدا نمیکرد؛ چنانچه در بخش گذشته « سیف الله المسلول [ 208 ] ؛ شمشیر کشیده خدا » زیارتهاي وارده
اگر شاخی از شیطان سرمیزد و یا دهانهي جنگی از مشرکان باز میشد، برادرش را در « او نجم قرن [ صفحه 252 ] الشیطان » : فرمود
گلوگاههاي آنان میانداخت، و تا آنان را گوشمالی نمیکرد و لهیب آتش فتنه را با شمشیرش خاموش نمیکرد، آرام
الذي جعلته سیفا لنبوته و آیۀ لرسالته و شاهدا علی امته... و بابا لسره و » : در زیارت ششم مولاي متقیان چنین آمده «. نمیگرفت
مفتاحا لظفره حتی هزم جیوش الشرك باذنک [ 209 ] ؛ (مولایی که) او را براي نبوت شمشیر، و کرامت و معجزهاي براي رسالت، و
شاهدي بر امت رسول... و بابی براي سر او، و کلیدي براي پیروزي رسول قرار دادي، تا اینکه لشگریان شرك به اذن تو مغلوب
«. شدند
شرك بعد از ایمان
متن: و اشرکتم بعد الایمان. شرح: خطاب به همهي حاضران، اعم از مهاجر و انصار، همگی پس از ایمان مشرك شدید. مطلب
بسیار مهم را شریکۀ القرآن بیان میکند- و العیاذ بالله- سخن گزافی به زبان نمیآورد، قاطعانه به همهي حاضران میفرماید که شما
پس از ایمان مشرك شدید؛ این فراز صغرا [ صفحه 253 ] را بیان میفرماید که جامعهتان به شرك آلوده شده، و باید به فرماندهی
« الا تقاتلون قوما نکثوا بعد ایمانهم » : ما اهل بیت به جنگ برخیزید، و کبراي این قیاس را بعد از اقتباس از آیهي شریفه که فرمود
بیان میفرماید. درباره هر دو مقدمه به نحو اختصار بحث میکنیم: درباره اینکه اکثر مردم مشرك شدند، در بخش توحید این شرح
دلالت دارد بر اینکه « فمن یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها » گفته شد که آیهي شریفهي
توحید در اسلام امري بسیط نیست و مرکب است، به این معنا که اسلام و قرآن فقط به این اکتفا ننموده که ایمان فقط پذیرش خدا
نیست، بلکه نجات از شرکهاي گوناگون و رسیدن به عروةالوثقی واقعیت توحید را تشکیل میدهد، که اول نفی طاغوت، بعد ایمان
به خدا؛ به طوري که اگر این مجموع تحقق یافت، آنگاه تمسک به ریسمان الهی صورت یافته وگرنه تمسک به ریسمان الهی
نیست، و هرگونه ایمانی همراه با نفی طاغوت نباشد، سخت سست بنیاد و در معرض از هم گسستگیاست [ 210 ] . از طرفی از وقوع
طاغوت در مقابل الله در آیهي شریفه استفاده میکنیم: طاغوت آن است که در مقابل شأنی از شؤون کبریایی و الهی ایستادگی
کردن و خود را جا زدن و از تسلیم به ذات احدي [ صفحه 254 ] سر باز زدن. مسلم است که الله ذات مستجمع (دربرگیرنده) جمیع
کمالها و همهي شؤون به طور وجوب ذاتی داراست که واجب الوجود بالذات، واجب الوجود من جمیع الجهات است. در همهي
شؤون، خواه شأن خالقیت و آفریدن، خواه ولایت و فرمانروایی و خواه ولایت تشریع و قانونگذاري، همه از آن ذات واحد ربوبی
است؛ پس اگر کسی در یکی از شؤون تسلیم ذات احدي نشد و خود را در مقابل ذات احدیت قرار داد، مسلما طاغوت خواهد بود؛
مثلا اکر کسی در ولایت تشریعی و قانونگذاري برآمده و به خود حق دهد که در برابر احکام الهی قانون وضع کرده و جعل حکمی
صفحه 73 از 107
حکم و قانون فقط در اختیار اوست. شیعه و سنی « ان الحکم الا لله » نماید، این بی شبهه به حکم نص الهی گرفتار شرك شده، زیرا
اتخذوا احبارهم و رهبانهم اربابا من دون الله و ما امروا الا » در آیهي « اتخاذ رب » در تفسیر این آیهي شریفه اتفاق نظر دارند که
211 ] آنان بزرگان و راهبها را براي خود رب (خدا) گرفتند در حالی ] « لیعبدوا الها واحدا لا اله الا هو سبحانه و تعالی عما یشرکون
که بجز عبادت خداي یکتا مأمور نبودند، و خداي متعال پاك و بالاتر از آن است که براي او شریک قرار دهند. یهود و نصارا نه
اینکه بزرگان دینی خود را به عنوان خدا مورد پرستش قرار دادند، بلکه آنان در برابر احکام تورات و انجیل احکام و قوانینی جعل
کردند و مردم را به عمل کردن به قوانین [ صفحه 255 ] مجعول خودشان واداشتند. پس بدین سان میبینیم خداوند متعال تعبد به
قانون غیر از قانون خدا را در حد پرستش و شرك نامیده، زیرا حق قانونگذاري و تعیین حکومت، مخصوص ذات الهی است، و هر
کس در شأنی از شؤون خدایی بدون اذن او دخالت کرد طاغوت است، و بدون تبري جستن از او تمسک به عروة الوثقی میسر
نخواهد بود. حکومت خدا در جامعهي بشري بدون واسطه در پیامبران و یا معالواسطه در اوصیاي پیامبران خلاصه و مشخص شده
و هر کس در « و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله [ 212 ] ؛ هیچ پیامبري را نفرستادیم مگر اینکه به اذن خدا اطاعت شوند » : است
برابر آنان قد علم نمود، خود از بزرگترین طاغوت است و یکی از ارکان توحید نفی طاغوت است که تا آن نفی صورت نگیرد،
توحید به عمل نیامده و نفی توحید شرك است. پس کسی که در برابر حکومت حق و الهی مولاي متقیان علیهالسلام قد برافراشت،
از بدترین اقسام طاغوت، و تسلیم به او به حکم قرآن- با تحقیقی که کردیم- شرك خواهد بود، هرچند بظاهر به زبان کلمهي
توحید را جاري سازد؛ بنابراین نباید شک داشت همهي افرادي که با شنیدن آن همه نصوص از رسول اکرم صلی الله علیه و آله
مانند انصار بناي سقیفه را نهادند و خلافت را از مسیر تعیین شدهي الهی- جلت عظمته- منحرف ساختند و در نتیجه آماده شدند
براي غیر مولا بیعت [ صفحه 256 ] بگیرند، همه بی شبهه مشرك هستند، ولی نباید این نکته را فراموش کرد که احکام ظاهري
اسلام بر آنان بار است؛ اما بیان کبراي قیاس که هر کس این گونه باشد باید به قتال و جهاد با او قیام کرد، از آیهي شریفه که
. [ میفرمایند، استفاده میشود [ 213 « اشرکتم بعد الایمان » صدیقهي طاهره بعد از جملهي
موانع قیام
متن: الا قد اري قد اخلدتم الی الخفض و ابعدتم من هو احق شرح: در این فراز، موانع قیام علیه حکومت جائر و علتهاي روانی آن را
بیان میفرماید: اخلاد به خفض؛ همان طوري که در بخش لغتها گفته شد، اخلاد به معناي رکون و اعتماد نمودن است، به تصور
اینکه آن شیء و یا حالت باقی ماندنی است، چون خلود مصونیت شیء از تباهی و فساد است و هرچه که به آن تباهی دیر رسد،
عرب آن را خلود میگویند. خفض تنآسایی؛ یعنی الآن میبینم که شما بشدت تمایل به تنآسایی پیدا کردهاید، نکتهي لطیف
[ عطف فرمودند. فاء شاید اشاره باشد [ صفحه 257 « اخلدتم » با واو به جملهي « و ابعدتم من هو احق » تعبیر در این است که جملهي
به نکتهاي که فلاسفه و از جمله صدرالمتألهین در فرق میان غایت و حرکت بیان کردهاند؛ در فرق میان غایت و حرکت گفتهاند: در
با فاء گفته میشد، « و ابعدتم » غایت، شعور و التفات و توجه هست، ولی در حرکت، لازم نیست توجه و التفات باشد. اگر جملهي
آنگاه به معناي نتیجه و غایت میشد که التفات و توجه را لازم دارد، برخلاف انتهاي حرکت که شعور و توجه را لازم ندارد. با
عطف به واو، شریکۀ القرآن میخواهند بفرمایند که: شما انصار نه این است که با گرایش به تنآسایی قصد این را داشتید کسی را
که اولی و احق به خلافت بود پس بزنید، ولی نتیجه و نهایت و طبیعت تنآسایی در شما آن شد که بدون توجه به طرف باطل و
حکومت ظالمانه کشیده بشوید، و در ضمیر ناخودآگاهتان خواهان دنیا و عیش و نوش آن بودید، لاجرم به سویی کشیده شدید که
به جهت تأمین تنآسایی با تضییع حقوق ملت روبهرو شدید. در این جمله، صدیقهي طاهره همچون قرآن در مورد پرستش گوساله
و اشربوا فی قلوبهم العجل بکفرهم قل بئس ما » : به وسیلهي بنیاسرائیل که چرا بنیاسرائیل به طرف گوسالهپرستی رفتند؟ میفرماید
صفحه 74 از 107
یأمرکم به ایمانکم ان کنتم مؤمنین [ 214 ] ؛ به جهت کفرشان محبت گوساله در جانهایشان آبیاري شده بود! بگو: به چه بد چیزي
و چون بین اشیا [ صفحه 258 ] سنخیت است و تشابه علت انضمام است، « ایمان شما امر میکند، اگر واقعا ایمان داشته باشید
تنآسایی با تضییع حقوق ملت تشابه دارد، همچنانچه کفر با گوسالهپرستی تشابه دارد. خلوتم بالدعۀ؛ یعنی شما را هدفی جز
تنآسایی نبود، زیرا کسی که با شخصی خلوت نمود، معنایش این است که غیر او را از محضرش میراند و با مقصود خود خلوت
میکند، یعنی به عوض مقصدهاي عالیه که امت اسلامی به حکم قرآن مأمور اجراي آن در بسیط زمین بود، از دست دادید و فقط
رفاه و تنآسایی را براي خود قبله و مقصود قرار دادید، و در نتیجه کسی را انتخاب خواهید کرد که آن را تأمین نماید، و هنوز کار
تمام نشده دست از یاري پیامبر که در وجود تداومیاش، یعنی مولاي متقیان- صلوات الله علیه- است دست برداشتید، اما آن هم
تأمین نشد، و تاریخ گواه صادقی است بر گفتههاي صدیقهي طاهره که چه جنگهاي خونینی بر سر خلافت برپا شد و چه فتنههایی
مثل فتنه عبدالله بن زبیر و غیره ایجاد شد! و نجوتم من الضیق بالسعۀ؛ یعنی شما با سهلانگاري و کوتاهی در مورد دستورات اسلام،
از تنگناي معیشت به وسعت و گشایش نجات یافتید. توضیح آنکه از مجموع معرفیهایی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله از
مولاي متقیان علیهالسلام میفرمود، و نیز از آثار و گفتارش کاملا آشکار بود، اگر چنانچه اختیار ولایت و حکومت الهی به دست
آن بزرگوار بیفتد، تمام برنامههاي پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله عملی خواهد شد، و جز قسط و عدل چیز دیگري نخواهد بود؛
اما انصار به خیال خام خودشان و با [ صفحه 259 ] انتخاب عجولانه خواستند از تنگنایی عمل به قرآن و قانونهاي آسمانی
ولکننی » : حیاتبخش رهایی یابند، ولی طولی نکشید که گرفتار حکومت عثمان و بنیامیه شدند که خود در زمان حکومتش فرمود
آسی ان یلی امر هذه الامۀ سفهائها و فجارها فیتخذون مال الله دولا و عباده خولا [ 215 ] ؛ ولی چیزي که مرا محزون و غمگین
میسازد این است که سرپرستی این امت به دست سفیهان و تبهکاران بیفتد و مال خدا را در دست بگردانند و بندگان خدا را به
و این نکته را که اگر حکومت به دست مولاي متقیان باشد جز عدل و قسط نخواهد بود، از توصیف و تمجیدهایی « بندگی بکشند
که رسول اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به مولاي متقیان علیهالسلام در برابر شکایتهایی از مولا به عرضش میرساندند به دست
میآید، که اگر زمام خلافت به دست مولا بیفتد، جز عدل و مساوات و الغاي امتیازهاي خبري نیست، و ما در اینجا به چند روایت
شکی علی بن ابیطالب الناس الی رسول الله صلی الله » : معتبر از طریق عامه اکتفا میکنیم: 1. مسلم از ابوسعید خدري روایت میکند
علیه و آله فقام فینا خطیبا فسمعته یقول: ایها الناس! لاتشکوا علیا فوالله انه لاخیشن فی ذات الله و فی سبیل الله [ 216 ] ؛ اي مردم! از
2. ابن عبدالبر از زینب «. علی شکایت نکنید! پس به خدا سوگند! او از همه در [ صفحه 260 ] ذات خدا و در راهش خشنتر است
اشتکی الناس علیا فقام رسول الله صلی الله علیه و آله خطیبا فسمعته یقول: ایها الناس لاتشکو علیا » : بنت کعب بن عجره که او گفت
فوالله انه لاخیشن فی ذات الله من ان یشتکی به [ 217 ] ؛ اي مردم! از علی شکایت نکنید! پس به خدا سوگند! او خشنتر است در
3. ابن عبدالبر به سند خود از اسحاق بن کعب بن عجره نقل کرده که رسول الله صلی الله «. ذات خدا از اینکه از او شکایت بشود
4. ابونعیم «. علی مخشوشن فی ذات الله [ 218 ] ؛ علی در ذات خدا بسیار فوقالعاده خشن است و نرمشپذیر نیست » : علیه و آله فرمود
؛ [ لاتسبوا علیا فانه مموس فی ذات الله [ 219 » : از اسحاق بن کعب بن عجره عن ابیه که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود
و هیچ عاطفه و احساسی او را از اجراي حکم الهی بازنمیدارد. 5. ابن عبدالبر از « علی را دشنام ندهید! زیرا او شیداي ذات خداست
وقالت عایشه لما بلغها قتل علی، لتصنع العرب ما شآءت فلیس لها احد ینهاها [ 220 ] ؛ هنگامی که خبر » : عایشه نقل کرده که او گفت
کشته شدن مولا علیهالسلام را به او دادند، گفت: اکنون [ صفحه 261 ] عرب آنچه دلش میخواهد انجام بدهد، انجام دهد، دیگر
یک نمونه از سرسختی علی علیهالسلام در اجراي عدالت آن چیزي است که در مجالس مفید و «! کسی نیست که آنان را نهی کند
گروهی از اصحاب مولاي متقیان هنگامی که مردم از اطرافش پراکنده و ملحق به معاویه میشدند، تا » : امالی طوسی آمده است
شاید از دنیاي وي بهرهمند گردند، به مولا چنین پیشنهاد میکردند: یا امیرالمؤمنین! این اموال (بیتالمال) را به اشراف عرب و
صفحه 75 از 107
قریش و به بزرگان از عجم و به افرادي که ممکن است آسیبی از آنان به اسلام و به حکومت تو وارد شود و بدین وسیله از فرار
اتأمرون ان اطلب النصر بالجور؟ لا والله، ما افعل ما » : آنان و پیوستن به معاویه جلوگیري کنید، قسمت فرمایید. مولا در پاسخ فرمود
طلعت شمس و لاح فی السماء نجم؛ آیا به من پیشنهاد میکنید پیروزي را به وسیلهي جور و ستم به دست آورم؟ نه به خدا قسم! تا
به خدا سوگند! اگر مال از » : آنگاه فرمود «! آنگاه که خورشید و ستارگان طلوع و غروب دارند، هرگز چنین کاري انجام نخواهم داد
221 ] . این است روش مولاي ] «. آن من بود به طور مساوي در میان آنان تقسیم میکردم، چه رسد به اینکه مال، مال خداست
متقیان علیهالسلام که رسول اکرم صلی الله علیه و آله با تأکید به آن و [ صفحه 262 ] بازگو کردن آن به مردم، روشن میفرمود که
شیوهي علی علیهالسلام جز اجراي عدالت و حدود و قوانین اسلامی نیست، ولی متأسفانه آنان را یاراي تحمل چنان عدالتی نبود.
متن: فمججتم ما وعیتم و دسعتم الذي تسوغتم شرح: یا این تقاعد و بازنشستن آنچه تا حال در درونتان از ایمان به خدا و رسول و
جهاد فی سبیل الله بود و هنوز جذب بدنتان نشده از دهان بیرون ریختید. این جمله نیز مانند فرازهاي دیگر پرمعناست، توضیح آنکه
مراد از تغذیه آن است که آن غذا و مواد لازم و ضروري بدن کاملا جذب شده و آنچه از بین میرود جایگزین گشته و مبدل به
نیرو و توان بدنی گردد، و هرچه از مقدمات خوردن، یعنی لقمه و جویدن و فروبردن و سایر اعمال گوارش انسان، همه جنبه،
مقدماتی داشته و براي نیرو گرفتن و جایگزین شدن آنچه از بین رفته است، وگرنه چنانچه گفتیم: خوردن و دریافت لذت غذاها
ذاتا مطلوب نیست، حال اگر کسی روي نیاز طبیعی به طرف غذا رفت و آن را در دهان گذاشت و پس از جویدن و احساس لذت و
پارهاي مقدمات دیگر آن را از دهان بیرون انداخت، و تصور کرد که همین مقدار کافی است و غایت مطلوب حاصل شده، به طور
مسلم در نهایت بی عقلی و ابله است، زیرا هنوز بسیار از مقدمات دیگر لازم دارد که غذا توانبخش باشد و به تمام اعضا و جوارح
بدن قوت و قدرت لازم را برساند، و در نتیجهي این بازگرداندن ابلهانهي غذا، بدن نظام خود را [ صفحه 263 ] بکلی از دست داده
و هلاك خواهد گردید؛ تعلیمات دینی و اسلام و قرآن نیز همچون غذا با نور حجت عصر باید با روان آدمی آمیزش پیدا کند، زیرا
هدف اصلی از تعلیمات کتاب و سنت آن است که در انسان دگرگونی ایجاد نماید. در دعاي حفظ قرآن پس از چند جمله چنین
اسألک ان تصلی علی محمد و آل محمد و ان ترزقنی حفظ القرآن، واصنات العلم و ان تثبتها فی قلبی و سمعی و بصري » : میخوانیم
و ان تخالط بها لحمی و دمی و عظامی و مخی و تستعمل بها لیلی و نهاري برحمتک و قدرتک فانه لا حول و لا قوة الا بک یا حی
یا قیوم [ 222 ] ؛ بارالها! از تو میخواهم که بر محمد و آل محمد درود بفرستی، و حفظ قرآن و علمهاي گوناگون را بر من روزي
داري، و قرآن و علمهاي دیگر را در قلب و گوش و چشم من استوار سازي، و آنها را با گوشت و خون و استخوان و مخ من
مخلوط کنی، و شب و روز مرا با قرآن و علمهاي دیگر با رحمت و قدرت خود، به کار بندي! چه اینکه هیچ دگرگونی و نیرویی
آري، غرض تحول کلی در آدمی است، و حتی انبار کردن معلومات الهی و قرآنی را «! نیست جز به نیروي تو، اي حی اي قیوم
کمثل » : بدون تحول اساسی نه فقط کافی نمیداند، [ صفحه 264 ] بلکه به درازگوشی تشبیه میکند که کتابی چند بر آن بار شده
223 ] . نه محقق بود نه دانشمند چارپایی بر او کتابی چند و چنانچه غذا اگر به سیر نهایی خود در بدن آدمی ] «. الحمار یحمل اسفارا
رسید، دیگر برگرداندن آن محال است، زیرا دیگر آن غذا صورت و فعلیت خود را از دست داده و در جهان تن فانی و به بقاي او
باقی گشته، قرآن و نور ایمان نیز اگر به سیر نهایی خود در آدمی برسند، با بدن و روح انسان عجین شده و در تحت ولایت و قبض
و بسط ولی و حجت الهی عصر تبدیل به نور میگردد، و دیگر برگرداندن در چنین فردي زمینه نخواهد داشت؛ زیرا روح آدمی با
معلومات الهی و نورانی، صورت فعلی پیدا کرده است. پس از این توضیح، دو جملهي شریفهي فوق را توضیح میدهیم: انصار اکتفا
به لذت ابتدایی غذاي ایمان و جهاد در راه اسلام نمودند و هنوز در تحت مراقبت ولی الله الاعظم و وصی رسول رب العالمین به
درجه نهایی نرسیده و به مرحله تحول اساسی نایل نگشته بودند، که با تقاعد و سستی خود آنچه را که خورده بودند همه را بیرون
الا ان بلیتکم عادت کهیئتها الاولی [ 224 ] ؛ آگاه باشید! بلاي » : ریختند، و همان گونه که مولاي متقیان علیهالسلام میفرماید
صفحه 76 از 107
ان تکفروا انتم و » سپس صدیقهي طاهرهي علیهاالسلام به آیهي شریفهي «. جاهلیت مانند صورت اولی [ صفحه 265 ] بازگشته است
من فی الارض جمیعا ان الله لغنی حمید؛ اگر نه تنها شما، بلکه هر کسی که در کرهي زمین است کافر شوید، خدا بی نیاز و حمید
استشهاد فرمود. هرچه کنی بخود کنی گر همه نیک و بد کنی این انتخاب عجولانه و شتاب ابلهانه بلایی بود که به سوء « است
اختیار خودتان خود را گرفتار کردید، وگرنه خدا و اولیاي الهی بی نیاز و به جهت غناي ذات الهی نیاز به ستایش ستایشگران ندارد
و خود ذات، ستایشگر ذات است. متن: الا و قد قلت ماقلت علی معرفۀ منی بالخذلۀ التی خامرتکم... و انتظروا انا منتظرون. شرح:
یادگار نبوت- صلوات الله علیها- در این قسمت از خطبه میخواهند اعلام فرمایند: حرکت و فعالیت من با این معرفتی که از ضمیر
شما دارم و از درون شما با خبرم و از سر آگاهم، به امید تأثیر و پذیرش از ناحیهي شما نیست، زیرا محبت دنیا و جاهطلبی چنان بر
شما مستولی شده که جایی براي تأثیر موعظه و اندرز باقی نیست، اما در اثر لبریزي هیجان نفس و به درد آمدن روح انسان و کمی
تاب و تحمل، ناچار به سخن آمدم، حال که این گونه رفتار کردید، بگیرید این شما و این مرکب خلافت و آن را دو پشته بار کنید!
اما بدانید که از عهدهي سواري این مرکب برنخواهید آمد، چه [ صفحه 266 ] اینکه سرانجام پشتش مجروح و پاهایش شکاف
برخواهد داشت و هرگز شما را به مقصد سعادت نایل نخواهد ساخت و ننگ دائمی همراهتان خواهد بود، و آن حد وسط و صراط
مستقیم را براي همیشه از دست خواهید داد. پس از اینکه مرکب خلافت و زمامداري به دست نابکاران افتاد، در عیادتی که زنهاي
راستی از ابوالحسن چه عیبی و چه ایرادي دیدند؟ نه به خدا! از شدت شمشیرش که در » : انصار از آن بزرگوار کردند چنین فرمود
برابر شجاع و غیر شجاع یکسان عمل میکرد، و از بی باکی او در برابر مرگ، و از سرسختی و انعطافناپذیري در برابر دشمن، و از
خشم و غضب در برابر اجراي ارادهي الهی است. به خدا سوگند! اگر این قوم خود را از به دست گیري زمام خلافت بازمیداشتند و
به کسی که رسول خدا صلی الله علیه و آله به او واگذار کرده بود واگذار میکردند و او به دست میگرفت، با کمال آرامش و
مهارت او را حرکت میداد، بدون اینکه دهان مرکب از فشار مجروح شود، و قافلهسالاري که هرگز احساس سنگینی و رنج و تعب
نمیکرد، و در نهایت همراهان را بدون اینکه خسته و ملول بشوند، به چشمهي صاف و گوارایی که هرگز با گل و لاي مخلوط
آري، مولاي متقیان علیهالسلام به فیض روح القدس و مدد الهی میتوانست عدالت اقتصادي را در جامعهي «. نیست میرساند
اللهم انک تعلم انه لم یکن الذي » [ اسلامی مراعات نماید چنانچه؛ در بیان هدف از پذیرش خلافت خود میفرماید: [ صفحه 267
کان منا، منافسۀ فی سلطان، و لا التماس شیء من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادك فیأمن
المظلومون من عبادك و تقام المعطلۀ من حدودك [ 225 ] ؛ بارالها! تو بخوبی میدانی که آنچه ما انجام دادیم، (نظیر جنگ با
قاسطان و مارقان و ناکثان) نه به خاطر رقابت در نیل به جاه و جلال و به دست آوردن قدرت بود، و براي به چنگ آوردن حطام
دنیا و ثروتاندوزي نبود، بلکه هدف براي برگرداندن آثار دین تو و اصلاحات در جامعهي اسلامی، تا ستمدیدگان از بندگان تو
طولی نکشید آنچه صدیقهي طاهره علیهاالسلام پیشبینی فرموده بود «. احساس امنیت نموده، و احکام تعطیل شدهي الهی برپا شود
در جامعهي اسلامی جوانه زد. در زمان خلافت عمر بن الخطاب با ایجاد امتیاز طبقاتی، جراحتی دیگر و عظیم بر پشت این مرکب
خلافت وارد شد، عمر بن الخطاب شرکت کنندگان بدر را به دیگر رزمندگان، و مهاجران را به انصار، و زنهاي پیامبر اسلام صلی
الله علیه و آله را به دیگران در تقسیم بیتالمال امتیاز و ترجیح داد [ 226 ] . این بدعمت موجب شد که دوباره سنت جاهلیت و
امتیازهاي موهوم قبیله و نژاد تجدید گردد، و گروهی مشغول رسیدگی به [ صفحه 268 ] انساب شدند، و از نو امتیازهاي عدنانی و
قحطانی تجدید گردید، و جزء افتخارها شد، و روز به روز هم به دایرهي آن اضافه شده، تا اینکه یکی از گرفتاریهاي عمدهي
و لقد نظرت فما وجدت احدا من العالمین یتعصب » : مولاي متقیان در زمان خلافت آن بزرگوار بود. در خطبهي قاصعه میفرماید
227 ] . من ملاحظه میکنم و کسی را در این ] «. بشیء من الاشیاء الا عن علۀ غیرکم، فانکم تتعصبون لامر ما یعرف له سبب و لا علۀ
عالم پیدا نکردم متعصب باشد، مگر اینکه روي علت و جهت عاقلانهاي تعصب دارد، بجز شما که بدون دلیل، تعصب و سرسختی
صفحه 77 از 107
228 ] . با طرح شورا که به وسیلهي عمر با کمال مهارت مقدمهاي براي خلافت عثمان بود و سرانجام بنیامیه خلافت را ] «! میکنید
به سلطنت جائرانهي بنیامیه، یعنی پیروزي نظام اشرافی در غالب دین تبدیل کردند. در وقتی که سقیفه برپا شد، ابوسفیان براي
جمعآوري زکات در خارج مدینه بود. وقتی که وارد مدینه شد، رسول الله صلی الله علیه و آله رحلت فرموده بود؛ از اوضاع
[ حکومت پرسید، گفتند: ابوبکر به خلافت انتخاب شد. پرسید: کدام ابوبکر؟ همان ابوالفصیل؟ گفتند: آري همان [ صفحه 269
من بخوبی گرد و غباري که هوا را آلوده ساخته میبینم و آن را « انی لاري عجاجۀ لا یطفئها الا الدم » : ابوالفصیل. در جواب گفت
جز خونریزي برطرف نمیسازد. از این سخن بخوبی بوي خون استشمام میشود. در چنین هنگام به عنوان حق السکوت، ابوسفیان
هرچه از صدقات جمعآوري کرده بود همه را به وي بخشیدند، و به قول معروف باز دماغ ابوسفیان تر نشد. قول دادند که فرزندش
یزید بن ابیسفیان، فرماندار شام خواهد شد. وقتی ابوسفیان وعدهي امارت و حکومت شام را شنید بسیار شاد شد و گفت: عجب
صله رحمی! سپس با تجلیل فراوان، خلیفهي اول یزید بن ابیسفیان را امیر لشکر براي فتح شام نمود و معاویه و ابوسفیان را در زیر
پرچم او مأموریت داد. پس از درگذشت یزید بن ابیسفیان، ابوبکر معاویه را به حکومت شام برگزید، و معاویه در بقیهي خلافت
ابوبکر و تمام مدت خلافت عمر و عثمان والی شامات بود [ 229 ] ؛ و به طور خلاصهي بنیانگذار تبدیل خلافت الهی به سلطنت
[ بودند [ 230 ] . این هم یکی دیگر از زخمهاي عمیقی بود که بر پشت مرکب خلافت وارد شد؛ [ صفحه 270 « بنیامیه » جابرانه
مسلمانان پیروزي بنیامیه و در رأس آنان معاویه را پیروزي نظام اریستوکراسی و شرك و » : نیکلسون در این باره چنین میگوید
بتپرستی به حساب میآورند. این نظام همان، نظامی بود که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و یارانش علیه آن میجنگیدند، و
صبر و استقامت و جهاد فراوانی در براندازي آن به کار بردند، و در روي خرابههاي آن، نظام عدل اسلامی را بنا کردند؛ دینی سهل
و آسان که همهي مردم در آن در گرفتاري و خوشی یکسان، و محوکنندهي حکومت و رهبریت گروه خاص که ناداران را
231 ] . عمر از مرگ یزید بن ابیسفیان بسیار ] «. کوچک شمرده و ناتوانان را به ذلت و خواري کشیده و اموال آنان را غارت نمایند
بی تابی نمود و استانداري شام را به معاویه نوشت. روزي از بزرگان صحابه به عمر گفتند: معاویه در شام براساس عدالت رفتار
دعونا من ذم فتی من » : نمیکند و لباسهاي ابریشم بر تن میکند و در ظرفهاي طلا و نقره غذا صرف میکند. عمر در پاسخ گفت
[ قریش من یضحک فی الغضب، و لا ینال ما عنده الا علی الرضا، و لا یؤخذ مافوق رأسه الا من تحت قدمیه [ 232 ] ؛ [ صفحه 271
مرا واگذارید از سرزنش رادمرد قرشی که در هنگام خشم خندان است، و آنچه که در نزد او به چیزي دست یافته میشود، جز با
رضا و خشنودي نیست، و چیزهاي بلندي را از زیر پایش میشود برداشت (کارهاي مهم را به آسانی میتوان به وسیله او انجام داد).
علاوه بر این گفتارها دفاع غایبانهي خلیفهي ثانی از معاویه موجب به طمع انداختن وي به خلافت کبراي اسلامی شد، زیرا در مقام
انکم ان تحاسدتم و تقاعدتم و تدابرتم و تباغضتم غلبکم علی هذا معاویۀ ابن » : تهدید اعضاي شورا که تعیین کرده بود گفت
ابیسفیان [ 233 ] ؛ اگر شما بر همدیگر حسد کردید و عقبنشینی نموده و به همدیگر پشت نموده و در نتیجه به جنگ و ستیز
[ صفحه 275 ] «! پرداختید، این معاویۀ بن ابیسفیان بر شما غلبه خواهد کرد